- جوش هاکردن
جوانه زدن ناگهانی و فراوان گیاهان، پیوند دادن دو چیز
معنی جوش هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
روی هم انباشته کردن
ضماد کردن، مالیدن موضع درد با ضماد
احساس سوزش نمودن
پی بردن به وجود جانور از طریق صدای خس و خاشاک
انجام دادن
تحریک کردن، سفت کردن، محکم نمودن
پوست کندن درخت، پوست کندن بعضی میوه ها مثل: گردو
فرزند نامشروع به دنیا آوردن، دم بر نیاوردن
مأنوس ساختن گاو و تازه زا با گوساله ی نوزاد
در معامله سود کردن
وجب زدن
رد کردن، عبور کردن
بستن در، بدرقه کردن
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
روشن کردن
برانگیختن، تحریک کردن گاو نر برای حمله
فراهم کردن، درست کردن
به دیوانگی کشاندن، فریب دادن، با نیرنگ جذب کردن
آبستن کردن
باور کردن، پذیرفتن
اخم کردن، چانه را به جلو دادن
بستن در، بدرقه کردن
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
تمام کردن
شاخ کردن، تیز کردن کارد، سرعت گرفتن
با چنگ و ناخن زخمی کردن
دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن، میزان نمودن مگسک تفنگ با
لخته شدن خون
جنگیدن
پف کردن، سیخ شدن مو از ترس یا سرما
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
جا به جا کردن، تعویض کردن
عصبی شدن و لج کردن